
در سال ۱۳۸۵ انتشارات «هو» را تأسیس کردم و تاکنون حدود ۹۰ کتاب از این انتشارات منتشر شده و تعدادی نیز در نوبت چاپ قرار دارد. در کنار ترجمه و تدریس، هنر نقاشی رنگ و روغن را نیز نزد استاد گرانقدر، زندهیاد عباس کاتوزیان آموختم و هنوز هم در اوقات فراغت به نقاشی میپردازم.
هر کتابی که ترجمه میکنم انتخابی آگاهانه است؛ حاصل ساعتها جستوجو در سفرهایم و مطالعه کتابهایی که میتوانند نوری بر مسیر زندگی انسان بتابانند. هدفم همیشه افزایش آگاهی و کمک به مردمی بوده که میخواهند خود و خدای خود را بهتر بشناسند و زندگی پربارتر و آرامتری داشته باشند. من باور دارم برای رسیدن به خوشبختی باید از پل عذر و بهانهها عبور کرد؛ باید جرئت کرد از سایهها بیرون آمد و قدم در راهی گذاشت که گاهی سخت، گاهی تاریک، اما همیشه پربرکت است. من هم مثل هر انسان دیگری بارها در مسیر زندگی زمین خوردهام، اشک ریختهام و با دشواریهایی روبهرو شدهام که تصورش آسان نیست. اما در هر بار برخاستن، یاد گرفتم که انسان وقتی دستش را در دست خدا میگذارد، راه دوباره روشن میشود؛ حتی اگر مسیر در ظاهر بسته و تاریک باشد.
سالها میان کتابها زندگی کردهام؛ در هر صفحه، تکهای از خودم را دوباره یافتهام و در هر ترجمه، معنایی را از نو تجربه کردهام. من فقط مترجم نبودم؛ خوانندهای بودم که هر جمله را اول در قلبم میخواندم، لمس میکردم، میفهمیدم و بعد به زبان مادریام هدیه میدادم. برای همین است که هر کتاب برایم یک سفر درونی بوده، سفری به سمت فهم بیشتر انسان، روح، رنج، امید و خدا.
هدف من از ترجمه هیچوقت صرفاً انتقال کلمات نبوده؛ من میخواستم چراغی کوچک دست کسی بدهم که در راه مانده، در گرههای زندگی گیر کرده، یا در بیصدایی روزها دنبال معنایی میگردد که آرامش را به او برگرداند. من باور دارم آگاهی، روشنایی راه است و هر کتاب میتواند نوری باشد که مسیر را به انسان نشان دهد. برای من، ترجمه فقط حرفه نیست؛ عهدی است با خودم و با خدا. عهدی برای ساختن پلی میان انسان و حقیقت، میان دلهای زخمی و امید، میان ذهنهای پرسشگر و پاسخی که شاید سالها دنبالش بودهاند. من میخواهم سهم کوچکی داشته باشم در بالا بردن آگاهی، در فهم بهتر خدا و در رسیدن انسان به زندگی پربارتر و آرامتر.
و ایمان دارم که اگر انسان خدا را وارد باورهایش کند، گنجینه مهربانی و برکت الهی بیهیچ درنگی به سوی او سرازیر میشود.
شرححال نفیسه معتکف
من نفیسه معتکف، متولد شیراز هستم. دوران کودکی، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در همان شهر گذراندم و سپس برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و در رشته مهندسی صنایع فارغالتحصیل شدم. در دوران دانشجویی در بخشهای مختلف دانشکده کشاورزی و مهندسی فعالیت کردم و پس از اخذ مدرک، مدتی نیز در بخش کنترل کیفیت چند کارخانه در آمریکا کار کردم.
آموزش زبان انگلیسی را از ۹ سالگی آغاز کردم و از همان ابتدا شوق فراوانی به زبان داشتم؛ تا جایی که در ۱۳ سالگی اولین کتاب داستان را ترجمه کردم. بعدها در دوران اقامتم در نیویورک، یک کتاب و چندین مقاله برای بنیاد علوی ترجمه کردم و مسیر ترجمه برایم جدیتر شد.
پس از بازگشت به ایران، مدتی در شرکت علوم و فنون مهندسی شیراز در رشته تخصصی خود مشغول شدم اما بهدلیل علاقه زیاد به زبان انگلیسی و ترجمه، کار در زمینه مهندسی را کنار گذاشتم و به تدریس زبان در کانون زبان ایران و دانشگاه آزاد پرداختم.
در دوران دانشجویی از شدت علاقهام به زبان، بسیاری از کتابهای دانشگاهی خود را برای دل خودم ترجمه میکردم. ترجمه برایم نه یک شغل، بلکه جهان کوچکی بود که در آن احساس شادی و آرامش داشتم. امروز پس از بیش از بیست سال ترجمه، هر دستنوشته ام برایم مانند تابلوی نقاشی ارزشمند و عزیز است.
چطور مترجم شدم؟
همیشه به کتابفروشیها سر میزدم تا از تازههای نشر باخبر شوم. یکبار چند رمان و کتاب روانشناسی خریدم. یکی از رمانها ترجمه کتابی بود که نسخه اصلی آن را خوانده بودم. ترجمه فارسی آنقدر نابسامان بود که با متن اصلی قابل تطبیق نبود. همانجا بود که به ترجمههای تفننی خودم نگاه کردم و ناگهان حس عمیقی درونم گفت: «تو هم میتوانی مترجم باشی؛ مترجمی دقیق و کارآزموده.»
در آن زمان دوازده کتاب آماده ترجمه داشتم. یک هفته درباره ناشران تحقیق کردم و سراغشان رفتم؛ بدون آن که حتی ترجمهها را همراه ببرم. فقط نام کتابها، نویسندگان و خلاصهای از آنها را ارائه دادم. شگفتانگیز بود که تقریباً همه ناشران همانجا چند عنوان انتخاب کردند و با من قرارداد بستند. از همانجا بود که در سال ۱۳۷۴ وارد دنیای حرفهای ترجمه شدم.
از همان ابتدا تصمیم گرفتم خود را در زمینه ترجمه محدود نکنم. تا امروز بیش از ۲۵۰ کتاب در حوزههای مختلف از جمله رمان، تربیتی، عرفان، روانشناسی، خودشناسی، فراروانشناسی، خانوادگی و سیاسی ترجمه کردهام که بسیاری از آنها به چاپهای متعدد رسیدهاند.
دورههای خودشناسی و روانشناسی



